۱۳۸۸ آبان ۲۰, چهارشنبه

اصلا دوست ندارم حرف های تکراری بزنم
اصلا هم دوست ندارم که حرف های یه سری ادم دیگه رو کپی کنم چون نوشتن یعنی اینکه از مغز خودت بنویسی از حال خودت از احوال خودت
حالا اگر از یه سوژه ای الهام گرفتی مهم نیست
اون سوژه میتونه یه متن باشه یا کتاب یا مقاله شاید یه عکس
شاید حرفهای یه دوست قدیمی و شاید اشتباه تو توی برداشت از حرفهای یه ادم غریبه

میشه نقل قول کرد ولی زیباست که نقل قول هم که میکنی درست و اصولی باشه و اگر نیاز داشته باشه نظر خودتم بگی


ولی بعضی وقت ها اینقدر حرفی قشنگ هستش که اگر بخواهی در موردش چیزی بگی ارزش نوشته رو کم کردی و اون موقع هستش که باید فقط کپی کنی حرف ها رو یا به لفظ قشنگ تر فقط نقل قول کنی و هیچ نگی

امروز از بعد از ظهر به بعد خوب نبودم
علتش هم بماند
ما که نگفتیم شما هم بگید نمیدونم

ولی یه شعر قشنگ توی ترافیک وپشت چراغ قرمز و توی پرسه زدن های بی مورد اومد توی ذهنم که با حال و روز امروزم بدجوری هماهنگ شد


یکی یه چیزی گفت و من اشتباه یه چیز دیگه شنیدم و یک دفعه این شعر رو تو دلم برای خودم خوندم
-------------------------------------

آدمک آخر دنياست بخنــــد                     آدمک مرگ همين جاست بخنــد
دست خطــي که تو را عـاشق کرد
شوخي کاغــذي ماست بخنــد
آدمک خر نشــوي گريه کني ! کل دنيا ســراب است بخنــد
آن خدايي که بزرگش خواندي
به خدا مثل تو تنهاست بخنـد .... !


پ . ن : قسمتهایی که رنگی هستش رو با تاکید بیشتری برای خودم خوندم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر