۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه



یادش آمد وقتی بچه بود چقدر خوب ادای راه رفتن پدربزرگ را در می آورد.دست به عصا ، کمر خمیده ، قدم های لرزان و آهسته درست مثل پدر بزرگ.
حالا دیگر سالها از آن زمان گذشته ، دیگر نمی خواهد ادای پدر بزرگ را در بیاورد ، اما نمیتواند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر