۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه

شکر خوردن


من امشب میخواستم بنویسم
ولی خوب حس نوشتن نبود و از یه نفر درخواست کردم که من میگم تو بنویس و و بعدش هم ویراستاری بکن و زمانش رو درست کن و بعدش اگردوست داشتی به جای من پخشش کن و اگر هم دوست نداشتی که به اسمت خودت پخشش کن و اصلا هم اسمی از من نیار

من فقط میخواستم بنویسم و احساسم و گفته باشم و نظرم توی دلم خودم نمونه و حداقل نوشته بشه تا افکار امشبم اثری داشته باشه
وی خوب همونی که همه اینهارو قبول کرده بود وسط نوشته ( وسط که نه توی همون اول نوشته ) جوری مارو به باد نصیحت گرفت که ما به غلط کردن افتادیم
و رسما اعتراف کردیم که اینجانب Sirdanial  با این سن و سال و کب کبه و دب دبه شکر اضافی خوردیم که قصد داشتیم این سیستم تبدیل ترشحات مغزمان به جوهر مجازی در دنیای سایبر رو به دوش کسی غیر از خودمان داشتیم مینداختیم .


(این نوشته تحت تاثیر نصیحت های دوست عزیزی نوشته شد که خوب شرح اتفاق در بالا گفته شد و در جریان باشه که خوب ما بخواهیم میتونستیم بتایپیم و فقط نمیخواستیم  و شما هم که داشتی میتایپیدی توی جمله دوم به نصیحت افتادی  )

ولا غیر ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر